رویدادهای روز که خمیرمایۀ «اخبارِ» رسانه ها را تشکیل می دهند، فراوان ریشه در گذشته دارند و گاه بیش از آنکه حاصل گریز ناگهانی احوال روز باشند، نتیجۀ دیگرگون شدن ...
Épisodes disponibles
5 sur 24
دشواریها و پیامدهای حمله به تأسیسات اتمی ایران
جمعۀ گذشته ۷ مارس برابر با ۱۷ اسفند ۱۴۰۳ محمد بن عبدالرحمان آل ثانی، وزیر امورخارجۀ قطر، در مصاحبهای با تاکِر کارلْسوُن، روزنامهنگار آمریکایی، هشدار داد که در صورت بمباران نیروگاه اتمی بوشهر، آب خلیج فارس یکسره آلوده خواهد شد و کشورهای عربی از جمله قطر که آبشان را از این خلیج تأمین میکنند، نه آب خواهند داشت، نه ماهی و نه چیزهای دیگر. این مصاحبه همان روزی پخش شد که دونالد ترامپ از دعوت رسمی جمهوری اسلامی به مذاکره پرده برداشت. قطر در ۱۹۰ کیلومتری جنوب ایران قرار دارد و مانند دیگر کشورهای خلیج فارس آب شیرین خود را با نمکزدایی از آب خلیج به دست میآورد. البته تأسیسات اصلیِ اتمی ایران که احتمال میدهند در آنها غنیسازی اورانیوم تا مرز ساختن سلاح هستهای پیش رفته است در چند صد کیلومتری خلیج فارس در داخل کشور قرار دارد. کشورهای غربی به ویژه آمریکا سالهاست ایران را به کوشش در جهت دستیابی به سلاح هستهای متهم میکنند؛ اتهامی که جمهوری اسلامی آن را همواره رد کرده است.افزون بر نیروگاه اتمی بوشهر، جمهوری اسلامی ایران در حال ساختن نیروگاه اتمی دیگری در شهر دارخُوِین در استان خوزستان است. سازمان انرژی اتمی ایران در نظر دارد این نیروگاه را به «رآکتور آبسنگین فشرده» با قدرت ۳۶۰ مگاوات مجهز کند. نیروگاه دارخُوِین در ۷۰ کیلومتری جنوب غربی اهواز، ۹۰ کیلومتری شرق بصره در عراق و ۱۵۰ کیلومتری شمال شهر کویت ساخته میشود.معلوم نیست ساختمان این نیروگاه که از دسامبر ۲۰۲۲ آغاز شده تا کجا پیش رفته است. اما شکی نیست که آن نیز یکی از هدفهای حملۀ احتمالی به تأسیسات اتمی ایران خواهد بود و این احتمال نگرانی کشورهای حاشیۀ خلیج فارس را دو چندان کرده است.اما آنچه بیش از همه مایۀ نگرانی و ترس اسرائیل و آمریکا و به طور کلی کشورهای غربی است، فعالیت دو مرکز غنیسازی اورانیوم «فُردوُ» در استان قم و «نطنز» در استان اصفهان است. جمهوری اسلامی در سپتامبر ۲۰۰۹ پس از افشاگری مقامهای آمریکایی و فرانسوی به وجود «تأسیسات زیرزمینی فُردوُ»، که مرکز اصلی غنیسازی اورانیوم ایران است، اذعان کرد.جمهوری اسلامی مدعی است دستگاههای سانتریفوژ فُردوُ را به منظور «ایمنی مردم» در دل کوهها جای داده است. اما به گفتۀ کارشناسان، ترس از «حملۀ هوایی» انگیزۀ اصلی مقامهای جمهوری اسلامی در انتقال این دستگاهها به عمق کوهها بوده است.درواقع، پس از تهدیدهای مکرر آمریکا و تهدید ضمنی اسرائیل به حملۀ احتمالی به تأسیسات نطنز بود که مرکز غنیسازی اورانیوم فُردوُ در دل کوههای جنوب تهران در استان قم ساخته شد. برپایۀ «تفاهم هستهای لوزان» که در ۳ آوریل ۲۰۱۵ برابر با ۱۳ فروردین ۱۳۹۴ میان ایران و گروه ۱+۵ به امضا رسید، قرار شد غنیسازی اورانیوم در تأسیسات فُردوُ تعطیل شود و آن تأسیسات به مرکزی برای فعالیتهای علمی و پژوهشی تبدیل شود. برپایۀ آن تفاهم قرار شد غنیسازی اورانیوم در ایران تنها در تأسیسات هستهای نطنز انجام گیرد.اما پس از خروج ترامپ از برجام و تصمیم جمهوری اسلامی ایران به کاهش گام به گام تعهدات برجامی خود، سازمان انرژی اتمی ایران در ۷ نوامبر ۲۰۱۹ برابر با ۱۶ آبان ۱۳۹۸ اعلام کرد که تأسیسات هستهای فُردوُ غنیسازی اورانیوم را از سر گرفته است. از سر گرفتن غنیسازی با حضور بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی انجام گرفت و چنین نهادند که آن تأسیسات دست به غنیسازی اورانیوم تا مرز ۵ درصد بزند.اما مقامهای جمهوری اسلامی سپس در اقدامی تلافیجویانه در ژانویۀ ۲۰۲۱ برابر با دی ماه سال ۱۳۹۹ دست به غنی سازی ۲۰ درصدی در آن تأسیسات زدند که نگرانی مقامهای اروپایی، آمریکایی و اسرائیلی را برانگیخت. در ۲۲ نوامبر ۲۰۲۲ ایران اعلام کرد که تولید اورانیوم غنی شده تا ۶۰ درصد را آغاز کرده است. این میزان بسیار بالاتر از ۳.۶۷ درصد تعیین شده در توافق هستهای ۲۰۱۵ است و از ۹۰ درصد مورد نیاز برای ساخت بمب اتمی فاصلهای ندارد.از تأسیسات هستهای نطنز گویا تا سال ۲۰۰۲ میلادی کشورهای غربی بیخبر بودند. گفته میشود وجود این تأسیسات را در آن سال سازمان مجاهدین خلق افشا کرد. دستگاههای غنیسازی این مرکز را سپری بتنی به ضخامت تقریبی ۷٫۶ متر محافظت میکند. جمهوری اسلامی ایران سانتریفوژهای این مرکز را به قعر ۴۰ تا ۵۰ متری زمین منتقل کرده است. این مرکز از زمان افشا شدنش چندین بار هدف خرابکاری و ترور مسئولان و مهندسان آن قرار گرفته است.جدا از این دو مرکز مهم غنیسازی، جمهوری اسلامی ایران در اراک و تهران و اصفهان دارای رآکتور هستهای تحقیقاتی است. از این رآکتورها افزون بر مطالعۀ رفتار مواد و سوختهای هستهای، برای آموزش پرسنل صنعت انرژی هستهای در پزشکی هستهای یا در صنعت هستهای نظامی استفاده میکنند. ایران در چند جا از جمله در روستای «ساغَند» در حوالی اردکان و دهستان «گچین» در استان هرمزگان معادن اورانیوم نیز دارد.نابود کردن دو پایگاه اصلی هستهای ایران یعنی تأسیسات غنیسازی نطنز و فُردوُ در دستور کار دولت کنونی اسرائیل است. اما آن کشور برای چنین کاری نیازمند بمبهایی است که بتوانند پیش از منفجر شدن دهها متر سنگ و بتن مسلح را سوراخ کنند. اسرائیل بمبهای نفوذگر دارد و نیروی هواییاش برای کشتن حسن نصرالله از آنها استفاده کرد. اما در آن حمله گویا از ۸۰ بمب استفاده کرد تا به نتیجه رسید. آیا با چنین حملهای میتواند آن دو پایگاه هستهای ایران را نابود کند؟کارشناسان معتقدند که تنها یک سلاح میتواند در نابودی تأسیسات هستهای ایران کارساز باشد و آن بمب سنگرشکنِ «جِیبییو- ۵۷ ای/ بی» است که در اختیار نیروی هوایی آمریکا است. این بمب غولآسای هدایتشونده و سنگرشکن نزدیک به ۶ متر طول و حدود ۳۰ هزار پوند وزن دارد و میتواند پیش از منفجر شدن تا عمق ۶۰ متری زمین نفوذ کند.کارشناسان اسرائیلی معتقدند که حتی اگر آمریکا این بمب نفوذگر را در اختیار اسرائیل قرار دهد جنگندههای اف-۱۵، اف-۱۶ و اف-۳۵ اسرائیلی نمیتوانند آن را حمل کنند. مگر اینکه بمبافکن رادارگریز «نورثروپ گرومن بی-۲ اسپیریت» را از ایالات متحد خریداری کند. وگرنه آمریکا خود باید رسالت نابودی تأسیسات هستهای نطنز و فُردوُ را عهدهدار شود.بسیاری از کارشناسان بینالمللی معتقدند که با توجه به پراکندگی و گستردگی تأسیسات هستهای ایران، نابودی آنها با بمبهای سنگرشکن به فاجعۀ زیست محیطیِ بیسابقهای نه تنها در خود ایران بلکه فراتر از مرزهای ایران خواهد انجامید. تشعشعات رادیواکتیو افزون بر نابودی انسانها و جانوران، خاک و آب و هوای ایران مرکزی را چنان آلوده خواهد کرد که زیستن در آنجا ناممکن خواهد شد.
--------
آیا ترامپ را میتوان با هیتلر مقایسه کرد؟
درگیری لفظیِ ترامپ و زلنسکی در روز جمعه ۲۸ فوریه در کاخ سفید جهانیان را شگفتزده کرد. روابط آن دو از چند هفته پیش به ویژه پس از گفت و گوی تلفنی ترامپ با پوتین در ۱۲ فوریه رو به تیرگی گذاشته بود. ماههاست تحلیلگران و اندیشهگرانی در چهارگوشۀ جهان با اشاره به همانندیهایی میان رفتار ترامپ و رفتار هیتلر در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم، رئیس جمهور آمریکا را بیهیچ پروایی با رهبر آلمان نازی مقایسه میکنند. مقایسۀ ترامپ با هیتلر را ناظران و تحلیلگران از نخستین دور ریاست جمهوری او آغاز کردند. روز یکشنبه دوم مارس سرمقالهنویس روزنامۀ معتبر لوموند در مقالهای با اشاره به بعضی رویدادهای چند هفتۀ اول ریاست جمهوری ترامپ از واقعیت یافتن کابوس «چرخش ایالات متحد آمریکا به سوی فاشیسم» سخن گفت. البته از مدتها پیش بعضی از پژوهشگران شعارهای انتخاباتی ترامپ را نسخه بَدَل شعارهای هیتلر میدانستند. او در سخنرانیهایش از مخالفان خود با عنوان «حشرات موذی» یاد میکرد که میبایست ریشهکن شوند و مهاجران را «مسموم کنندۀ خون آمریکایی» توصیف میکرد.در سال ۲۰۲۰ نوآم چامسکی در مصاحبه با روزنامۀ ایندیپندنت گفت: اگر انتخابات آمریکا به پیروزی ترامپ بینجامد، کرۀ زمین با فاجعههای زیستمحیطی بسیار بیشتری رو به رو خواهد شد. او سپس افزود: بدترین مثالی که در تاریخ به ذهنم میرسد، آدولف هیتلر است که مردی بسیار پلید بود اما او قصد از میان بردن سازمانیافتۀ جامعۀ بشری را بر روی زمین نداشت.اما تحلیلگرانی معتقدند که با همۀ این همانندیها میان رفتار سیاسی ترامپ و رفتار سیاسی هیتلر، مقایسۀ ترامپ با هیتلر منطقی نیست و نمیتوان آن دو را یک کاسه کرد. به گفتۀ آنان، هیتلر در تحقق بخشیدن به شعارهایش درنگ نمیکرد، اما ترامپ هنوز گامی در جهت ریشهکن کردن «حشرات موذی» برنداشته و دست به کشتار سازمان یافتۀ مهاجران نزده است.با این حال، آنچه روز جمعه در کاخ سفید روی داد یادآور یکی از دلآزارترین صحنههای تاریخ آلمان نازی بود. به گفتۀ بسیاری از رهبران سیاسی جهان، رئیس جمهور اوکراین سزاوار رفتاری نبود که ترامپ و معاونش، جی دی وَنس، در کاخ سفید با او کردند. هماکنون ۲۰ درصد خاک اوکراین در تصرف روسهاست. ترامپ معتقد است که روسها برای تصرف آن سرزمینها کشته دادهاند. درنتیجه، دور از انتظار است که بتوان آنها را به اوکراین بازگرداند.از سوی دیگر، ترامپ خواهان دسترسی به «عناصر کمیاب خاکی» در اوکراین است. این عناصر کمیاب در صنایع گوناگون از جمله تلفنهای همراه، سامانههای موشکی، تجهیزات الکترونیکی، انرژیهای تجدید پذیر، صنایع دفاعی و نیز در زمینۀ تندرستی و بهداشت کاربُرد دارند. زلنسکی در «طرح پیروزی» خود که در سپتامبر گذشته به ترامپ ارائه کرد، این درخواست ترامپ را پذیرفت به شرطی که آمریکا به حمایت خود از اوکراین ادامه دهد.بخشی از این مواد کمیاب در مناطقی از خاک اوکراین یافت میشوند که روسیه آنها را تصرف کرده است. به همین سبب، ولادیمیر پوتین در روزهای گذشته وعده داد که آمریکاییها میتوانند برای بهرهبرداری از منابع طبیعی در مناطق اشغال شدۀ اوکراین سرمایه گذاری کنند.اوضاع و احوال غمانگیز اوکراین از بسیاری جنبهها یادآور وضع برآشفتۀ دولت فدرال اتریش در سالهای دهۀ ۱۹۳۰ میلادی است که به هیتلر امکان داد تا با تهدید و ارعابِ صدراعظم آن کشور، «کورت شوشنیگ»، سرانجام اتریش را ضمیمۀ خاک آلمان نازی کند.در سال ۱۹۳۶ اتریش در بدترین وضعیت اقتصادی قرار داشت. بیکاری ۲۰ درصد افزایش یافته بود و بیثباتی سیاسی کشور را تهدید میکرد، چنان که کورت شوشنیگ برای مقابله با این وضع فاجعهبار ناگزیر شد در ۱۱ ژوئیه ۱۹۳۶ قراردادی با هیتلر امضا کند. نزدیکی با آلمان هیتلری را سفیر آلمان در اتریش به او توصیه کرده بود. برپایۀ آن قرارداد آلمان متعهد شد تحریمها برضد اتریش را لغو کند و استقلال آن کشور را به رسمیت بشناسد. در عوض، صدراعظم اتریش نیز تعهد کرد تعقیب متهمان نازی را متوقف کند و دو وزیر طرفدار نازیها را در کابینۀ خود بپذیرد.صدراعظم اتریش که از استقلال کشورش مطمئن شده بود به توصیۀ سفیر آلمان به نازیسم اجازه داد تا در قدرت سهیم شود. در سال ۱۹۳۷ شوشنیگ برای پایان دادن به بیثباتی سیاسی خواست با بازگرداندن آخرین ولیعهد اتریش-مجارستان به کشور، سلطنت را در اتریش احیا کند. اما با مخالفت هیتلر و موسولینی رو به رو شد. از سوی دیگر، موسولینی که «دوست بزرگ» اتریش نامیده میشد و از آن کشور در برابر تهاجم آلمان در ۱۹۳۴ دفاع کرده بود، پس از ایجاد محور «رم-برلین» از هرگونه حمایت از اتریش خودداری کرد. اتریش که پشتیبانی فرانسه و بریتانیا را از دست داده بود، ناگهان خود را تنها و در انزوای سیاسی دید.در اوایل سال ۱۹۳۸ معلوم شد که طرفداران نازیها سوءقصدی برضد شوشنیگ طراحی کردهاند. شوشنیگ سپس متوجه شد که هیتلر قصد ندارد به تعهدات خود عمل کند. بنابراین، کوشید به سوسیال دموکراتها نزدیک شود. اما بسیار دیر شده بود. در ۱۲ فوریه ۱۹۳۸ پیشوا او را بیهیچ تشریفاتی به شهری در بایرن احضار کرد و به او دستور داد وزارتخانههای کشور و جنگ را به هواداران نازیها بسپارد و همۀ زندانیان نازی را آزاد کند.شوشنیگ ناامیدانه به دنبال راه حل میگشت تا که سرانجام در ۹ مارس اعلام کرد که میخواهد دربارۀ مسئله استقلال اتریش یک همهپرسی برگزار کند. هیتلر که سخت خشمگین شده بود، در ۱۱ مارس از شوشنیگ خواست استعفا دهد و وزیر کشور را به جانشینی خود منصوب کند. روز بعد، ۱۲ مارس ۱۹۳۸ اتریش به سادگی ضمیمۀ خاک آلمان نازی شد.هیتلر کورت شوشنیگ را در وین زندانی کرد. در سال ۱۹۴۴ شوشنیگ و همسرش را به زندان داخائو منتقل کردند. در ۴ می ۱۹۴۵، در آخرین روزهای رایش سوم، حکم اعدام او صادر شد. اما آمریکاییها در عملیات آزادسازی اردوگاه کار اجباری داخائو او را نیز نجات دادند.با توجه به همۀ این همانندیهاست که بعضی از کارشناسان و مورخان اوضاع و احوال کنونی اوکراین را با اوضاع و احوال اتریش در دهۀ ۱۹۳۰ مقایسه میکنند و رفتار رئیس جمهور آمریکا و معاونش را با رئیس جمهور اوکراین کم و بیش همانند رفتار هیتلر با صدراعظم اتریش در آن سالها میدانند.
--------
نگاهی به ادعاهای پوتین در بارۀ جنگ اوکراین در سومین سالگرد آن
دوشنبه ۲۴ فوریۀ ۲۰۲۵ جنگ اوکراین وارد چهارمین سال خود شد. سه سال پیش در چنین روزی ارتش روسیه به فرمان ولادیمیر پوتین به خاک اوکراین حمله کرد و آغازگر یکی از مرگبارترین درگیریهای مسلحانه در اروپای پس از جنگ جهانی دوم شد. با آن حمله، پوتین کم و بیش همۀ رشتههای پیوند میان روسیه و جهان غرب را که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تنیده شده بود پاره کرد. او روز یکشنبه ۲۳ فوریه در یک سخنرانی به مناسبت «روز مدافعان میهن در روسیه» و در آستانۀ سومین سالگرد حمله به اوکراین گفت که برای مقابله با «دگرگونیهای شتابانِ» جهان کنونی و به منظور تضمینِ «حاکمیت حال و آیندۀ» روسیه، با ارادهای سستیناپذیر به تقویت نیروهای مسلح کشورش ادامه خواهد داد.پوتین این سخنان را پس از دیدار و گفت وگوی مقامهای عالیرتبۀ روسیه با همتایان آمریکاییشان در عربستان سعودی بر زبان آورد. بگذریم از اینکه او خود در ۱۲ فوریه یک ساعت و نیم تلفنی با ترامپ صحبت کرده بود. رئیس جمهور روسیه در سخنرانی خود همچنین به جنگجویانی که از سه سال پیش تاکنون در اوکراین میجنگند «تبریک» گفت و آنان را «قهرمانان وطن بزرگ روسیه» خواند.پوتین مدعی است که از روسیه در برابر تهدید ناتو پاسداری می کند و مصمم است از گسترش آن سازمان جلوگیری کند. او خطاب به جنگجویانش گفت: شما امروز با فداکاری و دلاوری از سرزمین مادری خود، منافع ملی و آینده روسیه دفاع میکنید.رئیس جمهور روسیه برای پایان دادن به جنگ، خواهان تسلیم اوکراین، خودداری آن کشور از پیوستن به ناتو و تصاحب سرزمینهای اوکراینی است که ارتش روسیه تاکنون تصرف کرده است. اوهمچنین خواهان سازماندهی دوباره و جامع معماری امنیتی اروپاست. پوتین سالهاست خواستار خروج نیروهای ناتو از اروپای شرقی است.به گفتۀ بعضی از کارشناسان، گویا پوتین توانسته است روایت خود را از تاریخ اوکراین نه تنها در افکار عمومی روسها بلکه در میان بعضی از رهبران سیاسی کشورهای غربی از جمله آمریکا نیز جا بیندازد.در ۲۴ اوت ۱۹۹۱ یعنی درست چهار ماه پیش از فروپاشی رسمیِ اتحاد جماهیر شوروی، اوکراین که از ۱۹۱۹ به یکی از اقمار شوروی تبدیل شده بود، اعلام استقلال کرد و شروع به بازخوانی و بازنویسیِ تاریخ خود کرد، تاریخی که آن کشور را نه به روسیه بلکه به اروپا وصل میکرد. گفته میشود پوتین با همین تاریخِ بازنویسی شده سر جنگ دارد.او به تاریخ اوکراین از دیدگاه تاریخنویسی شورویِ سابق مینگرد و آن کشور را «مالوروسیا» یا «روسیۀ صغیر» و مردمش را «مالایاروس» یا «روسهای کوچک» میخواند. اصطلاح «مالوروسیا» را بیزانسیها به منظور سازماندهی کلیسای اُرتُدوکس نخستین بار در سال ۱۳۳۵ میلادی برای نامیدن اوکراین کنونی به کار بردند. این اصطلاح را روسها از بیزانسیها گرفتند. «روسیا» یا روسیه در منابع تاریخی و کلیسای اُرتُدوکس دربرگیرندۀ روسیۀ کبیر، روسیۀ صغیر و روسیۀ سفید بود. از ۱۶۵۴ عنوان رسمی تزار «فرمانروای همۀ روسیهها» بود. با این حال، اوکراینیها از قرن شانزدهم کشورشان را اوکراین مینامیدند.بهانۀ پوتین برای انکار «تاریخ ملی» اوکراین و جلوگیری از پیوستنِ آن کشور به اروپا حضور طرفداران روسیه در اوکراین بود که گویا ۲٠ درصد جمعیت را تشکیل میدهند و در شرق آن کشور سکونت دارند. کم و بیش همۀ تحلیلگران معتقدند که پوتین هرگونه نزدیکیِ سیاسی، اقتصادی و نظامی اوکراین را به غرب تهدیدی برای روسیه میداند.در ژوئیۀ ۲۰۲۱ پوتین رسالۀ بلندی در سایت اینترنتی کرملین منتشر کرد و در آن از وحدت تاریخی روسها و اوکراینیها سخن گفت. او برای نوشتن آن رساله ماهها از مشاورت تاریخنویسان روسی بهرهمند شده بود. نتیجهگیری او در آن رساله این بود که از نظر تاریخی اوکراینیها و روسها ملت واحدی را تشکیل میدهند و دور شدن آنان از یکدیگر «سیاست راهبُردی آمریکا» و به طور کلی جهان غرب است. به گفتۀ او، غربیها میخواهند «اوکراین را وارد بازی استراتژیک خطرناکی» کنند و هدفشان این است که حصاری میان روسیه و اروپا بکشند و روسها را محاصره کنند. اما روسیه هرگز زیر بار این طرح نخواهد رفت.جالب اینکه پوتین روایت ساختگی خود را بیش از همه در میان دو جریان سیاسی کشورهای غربی یعنی راست افراطی و چپ افراطی جا انداخته است. پیوستن این دو جریان به ظاهر متضاد به روایت پوتین را باید جداگانه بررسی کرد. آنچه آنها از میان ادعاهایِ پوتین ورد زبان کردهاند، این است که گویا آمریکاییها و اروپاییها گفتهاند اوکراین میتواند به ناتو بپیوندد و به همین سبب مسئولیت حمله به خاک اوکراین را متوجه آمریکا و ناتو میکنند.کارشناسان این ادعا را که گسترش ناتو محرک روسیه در حمله به اوکراین بوده، دروغی بیش نمیدانند. درست است که برطبق اصول ناتو درهای آن سازمان به روی هر کشور اروپایی که بخواهد به آن بپیوندد، باز است. اما ناتو مدتهاست سیاست «درهای باز» را به کناری گذاشته است. وانگهی، کشورهای عضو سازمان پیمان آتلانتیک شمالی دربارۀ عضویت اوکراین در ناتو هیچگاه همرأی نبودهاند و نیستند و پوتین آن را خوب میداند.هنگامی که پوتین در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۹ رئیس جمهور روسیه شد کوششهایی برای نزدیکی با ناتو انجام داد و حتی پیوستن به آن سازمان را در برنامۀ خود قرار داد، اما هنگامی که در ۲۴ مارس ۲۰۰۴ شش کشور از اردوگاه شوروی سابق به عضویت ناتو درآمدند، تغییر عقیده داد و چند سال بعد هنگامی که احتمالِ پیوستن گرجستان و اوکراین مطرح شد، از ناتو مترسکی ساخت تا سیاستهای توسعهطلبانهاش را توجیه کند.کم و بیش همۀ کارشناسان جدی بر این عقیدهاند که ادعاهای پوتین دربارۀ اوکراین و جنگی که به راه انداخته ادعاهایی پوچ و بیپایه اند. با روی کار آمدن ترامپ او دیگر نمیتواند مانند گذشته بر طبل «تهدید ناتو» بکوبد. از سوی دیگر، تحقیقات نشان میدهند که هماکنون اکثریت اوکراینیها با الهام از تاریخ ملیشان، دیگرهیچگونه احساس همبستگی با روسها ندارند و از بسیاری جنبهها با جهان غرب احساس نزدیکی میکنند.از همین رو، بسیاری از کارشناسان میپرسند: پوتین چگونه میتواند مردمی را که به او به چشم دشمن مینگرند به زیر فرمان خود درآورد؟ به گفتۀ ژان سیلوِسْتر موُنگروُنیه، قلمروشناس برجستۀ فرانسوی، مسألۀ ناتو فریبی بیش نیست. پوتین میخواهد خاک اوکراین را به تصرف خود درآورد و کنترل سیاسی، استراتژیک و نظامی آن را در دست بگیرد. استراتژیِ تسخیرِ سرزمینهای شوروی سابق را پوتین در اوت ۲۰۰۸ آغاز کرد.بنابراین، اگر پوتین اوکراین را تصرف کند، گام بعدی او تسخیر لیتوانی و اِستونی و لِتونی خواهد بود. بیشک، لهستان، موُلداوی و رومانی نیز که سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، آنها را «یتیمان پیمان ورشو» توصیف کرده است، در برنامۀ استراتژی تسخیر پوتین قرار دارند. اروپاییها این را میدانند و امیدوارند ترامپ و تیم او در کاخ سفید نیز آن را بفهمند
--------
مذاکرات روسیه و آمریکا در ریاض و مقایسۀ آن با کنفرانس تهران در ۱۹۴۳
روز دوشنبه ۱۷ فوریه (برابر با ۲۹بهمن ۱۴۰۳) دیمیتری پِسکوف، سخنگوی کرملین، گفت: برای نخستین بار پس از حملۀ روسیه به اوکراین در سه سال پیش، مقامهای ارشد روسیه با همتایان آمریکایی خود دیدار و گفت و گو خواهند کرد.هدف از این دیدار برقراری روابط دوجانبۀ رسمی میان مسکو و واشنگتن است. مقامهای ارشد دو کشور همچنین دربارۀ پایان دادن به جنگ اوکراین گفت و گو خواهند کرد. گفته میشود دو طرف مقدمات دیدار ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، و دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا، را نیز فراهم خواهند آورد. سخنگوی کرملین همچنین گفت که سرگئی لاوروُف، وزیر امور خارجه روسیه، و یوری اوشاکوُف، مشاور امور خارجه ولادیمیر پوتین، برای شرکت در مذاکرات به پایتخت عربستان سعودی سفر خواهند کرد.روز یکشنبه ۱۶ فوریه استیو ویتکاف، فرستادۀ دونالد ترامپ، در شبکۀ فاکس نیوز گفت که او و مایک والتْز، مشاور امنیت ملی، نیز برای شرکت در مذاکرات ریاض و گفت و گو در بارۀ جنگ اوکراین به عربستان سعودی خواهند رفت. آنان در این سفر مارکوُ روبیوُ، وزیر امور خارجۀ ایالات متحد آمریکا، را همراهی میکنند.روز دوشنبه سخنگوی ولوُدیمیر زِلِنسکی، رئیس جمهور اوکراین، نیز اعلام کرد که یک روز پس از گفت و گوها میان هیئتهای مسکو و واشنگتن، زلنسکی به ریاض سفر خواهد کرد. با این حال، اوکراین، چنان که رئیس جمهور آن روز دوشنبه گفت، در مذاکرات ریاض شرکت ندارد. زلنسکی در یک نشست ویدئویی در سفر رسمیاش به امارات متحد عربی به خبرنگاران گفت: «اوکراین در این مذاکرات شرکت نخواهد کرد و چیزی در بارۀ آن نمیدانست.» به گفتۀ او: هرگونه مذاکره در بارۀ جنگ اوکراین بیحضور این کشور به نتیجهای نخواهد رسید.پایان دادن به جنگ اوکراین و تصمیمگیری دربارۀ سرنوشت آن کشور بیحضور نمایندۀ آن و حتی در غیاب نمایندگان کشورهای اروپایی و اتحادیۀ اروپا همه را شگفت زده کرده است. اما به گفتۀ بسیاری از کارشناسان، مذاکرۀ نمایندگان دو کشور روسیه و آمریکا برای تصمیمگیری دربارۀ سرنوشت یک کشورِ دیگر و حتی آیندۀ اروپا پدیدۀ بیسابقهای نیست.در کنفرانس تهران که از ۲۸ نوامبر تا اول دسامبر ۱۹۴۳ در گرماگرم جنگ جهانی دوم برگزار شد و چرچیل، نخست وزیر بریتانیا، روزولت، رئیس جمهور آمریکا و استالین، رهبر شوروی، را گرد هم آورد، یک تصمیم سیاسی و دو تصمیم مهم نظامی دربارۀ کشورهای اروپایی و دیگر کشورهای جهان بیحضور نمایندگان آن کشورها گرفته شد.تصمیم سیاسی این بود که آلمان به دو بخش شرقی و غربی تجزیه و اروپا به مناطق نفوذ میان دو ابرقدرت آمریکا و شوروی تقسیم شود. برپایۀ آن تصمیم، مرزهای لهستان نیز تغییر کرد و آن کشور به سوی غرب جا به جا شد. روسها سرزمینهای شرقی لهستان را تصرف کردند و به لهستانیها گفتند که به جای این سرزمینها شما نیز سرزمینهای شرق آلمان را از آن خود کنید. آلمان در جنگ شکست خورده بود و کاری نمیتوانست انجام دهد. دو تصمیم مهم نظامی نیز اینها بودند: سه رهبر اصلی متفقین از طرح بریتانیا برای حمله به مدیترانه و بالکان که با مخالفت استالین و روزولت رو به رو شده بود چشمپوشی کردند و سپس فرود نیروهای متفقین را در ژوئن ۱۹۴۴ در نرماندی سازمان دادند. نبرد نرماندی را بعضی از مورخان بزرگترین عملیات آبی-خاکی تاریخ میدانند. آن نبرد به شکست آلمان نازی در جبهۀ نرماندی انجامید.برای برگزاری کنفرانس تهران، روزولت و چرچیل و استالین بی آنکه دولت ایران را خبر کنند، وارد ایران شدند. نشست سه رهبر اصلی متفقین در تهران همزمان بود با زادروز وینستون چرچیل. بههمین سبب، با برگزاری یک میهمانی در سفارت بریتانیا در تهران شصت و نه سالگی چرچیل را نیز جشن گرفتند.انتخاب تهران برای نشست سه رهبر اصلی متفقین در درجۀ نخست به این سبب بود که نیروهای متفقین از پیش وارد خاک ایران شده بودند و تهران شهر امن و بیخطری برای آنان بود. آنان شاه ۲۴ سالۀ ایران را در حاشیۀ دیدارهاشان به حضور پذیرفتند. تنها استالین بود که رسم رایج دیپلماتیک را به جا آورد و به دیدار شاه رفت. دربارۀ آن دیدار و قول و قرارهای شاه با استالین روایتهای گوناگون در تاریخها نوشتهاند. در کنفرانس تهران سه رهبر نیرومند جهانِ آن روز دربارۀ استقلال و تمامیت ارضی ایران نیز توافق کردند و قرار شد پس از جنگ نیروهاشان را از ایران خارج کنند.اما انتخاب پایتخت عربستان سعودی برای نشست مقامهای بلندپایۀ روسیه و آمریکا به این سبب است که آن کشور کوشیده است نسبت به جنگ اوکراین بیطرف بماند. از سوی دیگر، در سالهای گذشته عربستان سعودی توانسته است اعتماد پوتین را جلب کند و چون عضو دیوان کیفری بینالمللی نیست، پوتین میتواند بیهیچ ترسی به آن کشور سفر کند.باری، اوضاع و احوال کنونی جهان به ویژه اروپا با اوضاع و احوال دوران جنگ جهانی دوم قیاسپذیر نیست. اما نشست مقامهای بلند پایۀ دو کشور آمریکا و روسیه را در ریاض میتوان با کنفرانس تهران مقایسه کرد. آمریکا و روسیه میخواهند دربارۀ سرنوشت اوکراین که بیارتباط با آیندۀ اروپا نیست، تصمیم بگیرند.روسیه امروز ۲۰ درصد از خاک اوکراین را به تصرف خود درآورده است. ترامپ معتقد است که روسها برای تصرف آن سرزمینها بسیار کشته دادهاند. درنتیجه، دور از انتظار است که بتوان آنها را به اوکراین بازگرداند. افزون بر این، اوکراین باید از پیوستن به ناتو چشم بپوشد و آن بخش از خاک روسیه را نیز که در جنگ اشغال کرده است، به روسیه بازگرداند.جنگ اوکراین بیش از آنکه جنگ میان آمریکا و روسیه باشد، عرصۀ زورآزمایی اروپا و روسیه است. بنابراین، اگر روسیه از این جنگ سربلند و پیروزمند بیرون آید، درواقع، نه تنها اوکراین بلکه اروپا را به زانو درآورده است. بیجهت نیست که رهبران کشورهای اروپایی سخت احساس خطر کردهاند و گردهم آیی اضطراری آنان روز دوشنبه در پاریس از روی ناچاری و برای چاره جویی بود.ترامپ در معاملهای که با پوتین میکند، میخواهد پای آمریکا را از جنگ اوکراین بیرون بکشد. زیرا معتقد است که آن جنگ سودی برای آمریکا ندارد. او با این کار پشت اروپاییها را در برابر روسیه کم و بیش خالی میکند. ترامپ و همراهانش بارها گفتهاند که امنیت اروپا را خود اروپاییان باید تأمین کنند. آیا کشورهای اروپایی پس از ۷۵ سال زیستن زیر چتر امنیتی آمریکا اراده و توانایی چنین کاری را دارند؟
--------
خاموش کردن «صدای آمریکا» و برچیدن «رادیو فردا» به سود کیست؟
روز یکشنبه نهم فوریه ایلان ماسک، میلیاردر آمریکایی و مدیر «وزارت کارآمدیِ دولت» ترامپ، خواهان تعطیلی رسانههای «صدای آمریکا» و «رادیو اروپای آزاد» شد. او یکی از مهمترین و اثرگذارترین پشتیبانان ترامپ در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا بود. ایلان ماسک در پاسخ به سخنان ریچارد گرینِل، فرستاده ویژۀ ریاست جمهوری آمریکا برای ماموریت های ویژه، در شبکۀ اجتماعی ایکس نوشت: « آری، این رسانهها را تعطیل کنید. اروپا اکنون آزاد است و دیگر کسی به آن رسانهها گوش نمیدهد.فرستادۀ ویژۀ ترامپ در همان روز گفته بود: «رادیو اروپای آزاد و صدای آمریکا رسانههایی هستند که هزینۀ آن ها را مالیات دهندگان آمریکایی تأمین می کنند. اما در آنها دیوانههای چپ افراطی جا خوش کردهاند و تنها با خودشان حرف میزنند، در حالی که سالانه یک میلیارد دلار از پول مالیات دهندگان آمریکایی را می سوزانند».با توجه به اینکه این دو رسانه، بخش فارسی کارآزموده، حرفهای و پرشنونده دارد، خبر درخواست تعطیلی آنها در مطبوعات جمهوری اسلامی بازتاب گسترده یافت. بسیاری از کارشناسان ایرانی این دو رسانه را به دلیل پایبندیشان به اصول حرفهای و «بیطرفی ارزششناختیِ» بیشتر خبرنگاران، مجریان و روزنامه نگاران آنها، از معدود رسانههای اثرگذار در میان ایرانیان میدانند. البته، ایرانیان از مشکلاتی که در گذشته مدیریت بخش فارسی صدای آمریکا برای کارکنان این رسانه ایجاد کرده بود، کم و بیش آگاهند. اما برپایۀ نظرسنجیهای معتبر، کارنامۀ گردانندگان اصلی آن را در مجموع مثبت میدانند.صدای آمریکا در گرماگرم جنگ جهانی دوم تأسیس شد و پس از آغاز جنگ سرد برنامههایی را به چندین زبان زندۀ دنیا به منظور ارائۀ اطلاعات همسو با منافع آمریکا در سراسر جهان و برای مقابله با تبلیغات اتحاد جماهیر شوروی تهیه و پخش کرد. هماکنون صدای آمریکا به ۴۸ زبان از جمله زبان فارسی برنامۀ رادیویی و به ۲۴ زبان برنامۀ تلویزیونی پخش میکند. صدای آمریکا از نظر مالی وابسته به دولت ایالات متحد آمریکاست. با این حال، چنان که از برنامههای بخش فارسی این رسانه میتوان فهمید، روزنامه نگاران و خبرنگاران آن همواره کوشیدهاند استقلال فکری خود را حفظ کنند و به یک رشته اصول حرفهای پایبند باشند. شاید همین ویژگی است که ناخشنودی فرستادۀ ویژۀ ترامپ و ایلان ماسک را برانگیخته است.بودجۀ «رادیو اروپای آزاد» را نیز کنگرۀ آمریکا تأمین میکند. این رادیو یک رادیوی خبررسانی است و در آغاز رادیویی مستقل و خصوصی بود. با تشکیل «کمیتۀ ملی برای اروپای آزاد» در ژوئن ۱۹۴۹ در نیویورک، «رادیو اروپای آزاد» وابسته به آن کمیته شد. پایگاه یا مقر اصلی آن را در آغاز در شهر مونیخ قرار دادند و برنامههای آن از ژوئیۀ ۱۹۵۰ روی موج کوتاه برای چکسلواکی پخش شد.بودجۀ «کمیته ملی برای اروپای آزاد» را کنگرۀ آمریکا به میانجی «سازمان اطلاعات مرکزی» یا «سیا» و نیز منابع خصوصی تأمین میکردند. در سال ۱۹۷۱، سازمان سیا از دادن کمک مالی به «رادیو اروپای آزاد» بازایستاد و این رادیو زیر نظارت «دفتر پخش بین المللی» قرار گرفت که اعضای آن را رئیس جمهور آمریکا منصوب میکرد. اخبار و تحلیلهای آن هماکنون به ۲۷ زبان در ۲۳ کشور در سراسر اروپای شرقی، آسیای مرکزی، قفقاز و خاورمیانه پخش میشود.در اول اکتبر ۱۹۷۶ «رادیو اروپای آزاد» با رادیوی دیگری به نام «رادیو آزادی» که آن نیز زیر حمایت کنگرۀ آمریکا قرار داشت یکی شد. نهاد جدید هر دو نام را حفظ کرد، یعنی هم «رادیو اروپای آزاد» و هم «رادیو آزادی» نامیده شد. رادیو آزادی را در سال ۱۹۵۱ کمیتۀ آمریکایی برای آزادی خلقهای روسیه تأسیس کرده بود.با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهۀ ۹۰ میلادی، بودجۀ رادیو از ۲۲۷ میلیون دلار به ۷۵ میلیون دلار در سال ۱۹۹۳ کاهش یافت. از سال ۱۹۹۵ پایگاه اصلی یا ستاد این رادیو را به شهر پراگ منتقل کردند و رفته رفته از سرویسهای آن به زبانهای اروپایی کاستند. تنها سرویسهای اسلاوی جنوبی را حفظ کردند. در عوض، بر فعالیت رادیو در خاورمیانه افزودند. در سال ۱۹۹۸ «رادیو عراق آزاد» را برای عراقیها تأسیس کردند. همزمان نام سرویس فارسی «رادیو اروپای آزاد» را به «رادیو فردا» تغییر دادند. سرویسی نیز در سال ۱۹۹۹ در کوُزوُوُ راه اندازی کردند و «رادیو افغانستان آزاد» را در سال ۲۰۰۲ دوباره به راه انداختند.باری، مخالفتِ ناگهانی و پُر سر و صدای دو تن از کادرهای عالیرتبۀ دولت ترامپ با این دو رسانۀ کارآزموده، پرشنونده و اثرگذارِ ایالات متحد آمریکا هنوز معلوم نیست به تعطیلی آنها بینجامد یا نه. آن دوتن میگویند پول مالیات دهندگان آمریکایی نباید صرف این رسانهها بشود. ایلان ماسک، در مقام مدیر «وزارت کارآمدیِ دولت» ترامپ، از کمک مالی دولت فدرال به سازمانهای رسانهای مانند پولیتیکو، آسوشیتدپرس و نیویورک تایمز نیز ناخشنود است و آنها را استفادۀ ناکارآمد از پول مالیاتدهندگان میداند و سرسختانه در پی حذف آنهاست.ریچارد گرینِل نیز آشکارا اختصاص دادن پول دولت را برای رسانهها محکوم میکند و مانند ایلان ماسک معتقد است که چنین بودجهای باید بیدرنگ پایان پذیرد.حمله به رسانههایی که بخش عمدۀ بودجۀ آن ها را دولت آمریکا تأمین میکند، بحثی را در ایالات متحد دربارۀ استفاده از پول مالیات دهندگان برانگیخته است. البته در نخستین دور ریاست جمهوری ترامپ نیز کوششهایی از این دست در جهت کاهش بودجۀ دولتی برای رسانههای بین المللی انجام گرفت. اما دموکراتهای کنگره با آن کوششها به شدت مخالفت کردند.به طور کلی، دموکراتها و دیگر مخالفان کاهش بودجۀ دولتی برای رسانهها به ویژه در جامعۀ مدنی آمریکا، این گونه کوششها را ماجراجویی سیاسی میدانند و بر این عقیدهاند که این کارها هشیاری جامعۀ آمریکا را برای مقابله با اطلاعات نادرست کاهش میدهد و پشتیبانی جامعۀ سیاسی آن کشور را از روزنامه نگاری مستقل در سراسر جهان نقش بر آب میکند. به عقیدۀ آنان، این کوششها در نهایت به پایداری رژیمهای خودکامه در جهان میانجامد.
--------
À propos de تاریخ تازهها
رویدادهای روز که خمیرمایۀ «اخبارِ» رسانه ها را تشکیل می دهند، فراوان ریشه در گذشته دارند و گاه بیش از آنکه حاصل گریز ناگهانی احوال روز باشند، نتیجۀ دیگرگون شدن هر چند کُند، اما ژرف و پایدار روزگاری دراز مدت اند. «تاریخ تازهها» بر گذشتۀ رخدادهای روز می نگرد و در این نظر و گذر پیشینۀ چرخشهای کنونی را باز می نماید.